درهها و تنگهها به دلیل جاذبههای طبیعی خیال انگیزی که دارند از عوامل اساسی جذب توریست به حساب آمده و در هر منطقهای که قرار گرفته باشند، مسافران و جهانگردان را به سوی خود جذب میکنند. افغانستان نیز از جمله کشورهایی محسوب میشود که به دلیل کوهستانی بودن بیشتر مناطق آن، درهها و تنگههای فراوانی در آن یافت میشود و بی جهت نیست که این کشور به «سرزمین درهها» معروف شده است. تاشقرغان ، یکی از تنگههای معروف افغانستان در ۶۰ کلیومتری ولایت بلخ است که شکوه صخره های غول پیکر و دیوار مانند آن چشم هر بینندهای را خیره میکند.
رشته کوههای پیوسته و بلند هندوکش و شاخههای فرعی آن که حدود ۶۴ درصد افغانستان را پوشش میدهد، موجب پیدایش درههای فراوان در این کشور شده است.
آنگونه که «محمد عظیم عظیمی» کارشناس جغرافیای افغانستان در کتاب «اکوتوریزم در افغانستان» نوشته است، غالب رودهای اصلی این کشور از کوههای مرتفع هندوکش سرچشمه گرفته و با سرعت به سوی اراضی پست جریان مییابند که در مسیر حرکت خویش کف بستر را حفر کرده و این عمل تخریبی موجب به وجود آمدن شیارها یا تنگههایی میشود که به مرور زمان با همکاری برخی از عوامل طبیعی دیگر درهها را پدید میآورند.
یکی از تنگههای معروف افغانستان تنگه «تاشقرغان» در ۶۰ کلیومتری ولایت بلخ در شمال افغانستان است که شکوه و هیبت صخرههای غول پیکر و دیوار مانند آن، چشم هر بینندهای را خیره میکند.
این تنگه که بین ولایت بلخ و سمنگان قرار دارد، بزرگترین گذرگاهی است که چهار ولایت شمالی افغانستان را با مرکز و ولایتهای شمال شرق این کشور وصل میکند.
«عبدالغنی برزین مهر» از شاعران معاصر افغانستان شعری زیبا در وصف این تنگه سروده است:
کاروان مردان ، مهار اشتران در دست
روان و قلب شان آگنده از خوبی
راه شان اسپید
شرشر در یاچه ای تنگی
با صدای زنگ های اشتران در راه
نرم نرمک قصه میگویند:
این همان تنگی ست
فرازش نیلی آفاق
فرودش رودبار روشن از مهتاب
کمر گاهش نشان سم «دلدل»
علی میتازد آنرا تا فراز تارک گردون
آری آری!
این همان تنگی ست:
شمارش را نمی دانم و تاریخ هم نمیداند
چه تعداد کاروان مردان شب آهنگ
در آن شب های مهتابی و شیری رنگ
زچاک سینه «تکزار» بگذشتند
یکی «تگزار» و دیگر «تونج» دوهمزاد
هزاران داستان تلخ و شیرینش زجور روزگاران یاد
گذر گاه جهان جویان خود افرا
و صدها کاروان هرشب
متاعش بار ابریشم
از این وادی زرافشان از ین تنگی دشمن سوز می رفتند
تا آن سوی دریا ها و کشور ها
آری آری این همان تنگی ست
هزاران کاروان مردان دریا دل
به آن شب های قیری رنگ و سردستان
کنار آب و درآغوش سنگستان
به آن شب ها
که باد تلخ پاییزی
شرار سنگ چقمق را
نمی یارست به گوش پنبه ها گفتن
و سنگستان
هنوز آن قصه های تلخ و شیرین را به گوش باد میگوید:
عزیزان از شکوه «خلم» جز افسانه باقی نیست
و «بانو» شهر فرو خوابیده در آغوش ریگستان
از آن سامان خدایان جز به برگ دفتر تاریخ نخواهیم یافت سامانی
تگینان هم در این تنگی شکوه آل سامان ریخت
ولی خود یک شرر بالید و دیگر هیچ
چمنزارش حریف باغ و باغستان
و آب رود بارش گونه یی از چشمه ای زمزم
و «وطینش» گواه روضه رضوان
عزیزان از شکوه خلم جز افسانه باقی نیست
و در یک نیمه روز گرم و بی ساحل
شنیدم راویان باد
به گوش رود جیحون رازها میخواند:
شگفتا روز گارانی
که بودند کد خدایانی کزین جا ترک خاک و خاکدان کردند
و بانو شهر را بدرود گویان پابه پای راهیان راه ابریشم زجیحون رود بگذشتند
و آنجا در کنار رود نیل پی افگندند اورنگ خدایی را
خدایانی که بیخ و ریشه اش خلمی
و شاخ و برگ و بارش از ذلال نیل یازان بود
و هر یک باغها و کاخها اهرامهای بس شگفت افگنده اند آنجا
و این افسانه اکنون در میان کاروان مردان شب آهنگ
و یا هم در حریر قصه های قصه پردازان ما جاریست
و جای پایشان در کوی و برزنهای بانو شهر
همچنان باقیست.
آدرس: 60 کلیومتری ولایت بلخ، تنگه تاشقرغان
نویسنده:علی سلطانی هروی
شما اولین دیدگاه را ثبت نمایید.